سوفي 14 ماهه
لالايي
دختر گل ما وقتي كوچيكتر بود عادت داشت وقت خوابش حتما روي پا دراز بكشه و تا براش لالايي نمي خوندي نمي خوابيد..طوري كه به حالت اعتراض سرش رو به چپ و راست تكون ميداد يعني پاتو تكون بده..بعد ها هم كه كمي زبون باز كرده بود اگه براش لالايي نمي خوندي، با اعتراض مي گفت: لالا..لالا..لالا.لالا اينم از نمونه لالائي هايي كه براش ميخوندم...خلاصه كلي براي خودم شاعر شده بودم! لاي لاي لالالاي لاي لاي لالالاي لالالالالاي لالالالالاي سوفيا زيباست دختر طلاست عزيز دلهاست لالالالالاي خدا مهربون &n...
نویسنده :
محمد رضا
10:32
حس پرواز(شعر)
از لا به لاي يادداشتها به اين شعر برخوردم كه در تاريخ 9-5-91 سروده شده: سوفي ما وقتي كه از خواب پا ميشه ناز داره! چشاشو كه باز ميكنه يه حس پرواز داره! انگار كه از ته دلش مثل همه پرنده ها مي خاد بره به آسمون بپره روي شاخه ها! عشق طبيعت تو وجودش همه جا پر شده ميگه خدا ممنون ازت دنيا پر از گل شده! خوشحال و شاد و خندونم خداي مهربونم مي خام برم تو آسمون بمونم و بخونم~~~~ ...
نویسنده :
محمد رضا
10:30
واكسن 18 ماهگي
دخترم...وجود تو با همه نگرانيها و دلمشغوليها و سختيها، نعمت و حكمت بود. الان ديگه همه پدرا و مادرا رو بهتر و بيشتر درك مي كنم.الان ديگه هر آرزويي براي تو دارم ابتدا براي همه بچه ها آرزو مي كنم.الان ديگه با گريه هر بچه اي قلبم درد مي گيره.... داريم برنامه ريزي مي كنيم براي واكسن 18 ماهگيت.چيزاي زيادي در مورد اين واكسن خونديم و شنيديم.بعضي ها خيلي دلهره آور و بعضي هام خيلي اميد بخش..اين روزام ميگذره عزيزم..خلاصه خودمونو كامل آماده كرديم..نگران نباش بابايي نميذارم بهت سخت بگذره..بابا فدا.. ...
نویسنده :
محمد رضا
14:46
زندگي جديد(مهد كودك)
سوفي جان ما بالاخره زندگي جديدش رو در مهد كودك شادزي نارمك شروع كرد.مهد هاي مختلفي رو، هم نزديك خونه و هم نزديك محل كار مامان بازديد كرديم.انصافا، مهد كودك شادزي هم از نظر فضا و تجهيزات و هم از نظر كادر اداري و مربيان و فضاي شادي كه سعي در بوجود آوردنش دارند، از بقيه مهد ها بهتر به نظر مي اومد.تا اينجا كه رابطه سوفي با خاله پگاهش خيلي رضايتبخش بود.امروز چهارشنبه و پنجمين روز حضور سوفي تو مهده.البته ديروز جدي ترين روزش بود و امروز هم قراره مثل ديروز باشه.ديروز كه رفتم دنبالش خيلي خوشحال و انرژيك !بود.اميدوارم امروزم همينجوري باشه.دو روز پيش حدفاصل خارج شدن خاله پگاهش براي تحويل ني ني هاي ديگه به والدينشون تا برگشتنش و تحويلش به من كلي گريه كر...
نویسنده :
محمد رضا
14:44
واكسن 18 ماهگي 2
بالاخره بعد از كش و قوس فراوان و بعد از تحمل استرس بسيار زياد و بطور خيلي اتفاقي،روز دوشنبه (92/6/25) سوفي رو برديم براي واكسن.ماجرا از اين قرار بود كه طبق معمول هر روز به اتفاق مامان سوفي از خونه زديم بيرون..من به مقصد اداره و خانم استثنائا به مقصد درمانگاه شركت. داخل BRT و در ابتداي مسير بودم كه خانم زنگ زد و گفت اينجا (درمانگاه) شنبه و دوشنبه ها تزريق واكسن دارند.سوفي رو هم قبول ميكنن.موافقي امروز واكسن بزنيم.؟من هم كه ديگه از انتظار و چه كنم چه كنم زياد واقعا خسته شده بودم، بي درنگ گفتم ايستگاه بعدي پياده ميشم و برميگردم. خلاصه برگشتم و نون گرم و بيدار شدن سوفي و صبحانه و با كمي استرس به سمت درمانگاه..به اتفاق خانم مسئول وارد اتاق ...
نویسنده :
محمد رضا
14:44
سوفيا و فلسفه
سالها پيش به دليل علاقه به فلسفه، به كتاب "دنياي سوفي" برخوردم(اين كتاب در واقع رماني است براي آموزش فلسفه به كساني كه در ابتداي مطالعات فلسفي اند.داستان دختري است به نام سوفي آموندسون كه بطور اتفاقي در مسير آموختن فلسفه به زبان ساده قرار مي گيرد). اين كتاب و شخصيت اصلي آن" سوفي "اصلي ترين نقش را در انتخاب اسم دخترمان(سوفيا) داشت. از اين جهت كه 1- هم به علاقه ما( من و مادر سوفي) به فلسفه مربوط ميشد... چون سوفيا واژه اي يوناني و در واقع يكي از ريشه هاي فلسفه است. واژگان فلسفه و فيلسوف خلاصه اي از دو واژه "فيلا"(دوستدار) و "سوفيا"(دانايي،آگاهي)هستند. بنابراين فيلسوف ي...
نویسنده :
محمد رضا
13:44
تولد يكسالگي
اين مطلب مربوط به اسفند 91 يعني يك روز قبل از تولد يكسالگي سوفياست. به نام خدا اين روزهاي پارسال 9 ماه انتظار دارد به پايان ميرسد اسم انتخاب شد..سوفيا( دانش،خرد،آگاهي،دانايي )..بدون ترديد! سه شنبه،چهارشنبه يا پنجشنبه يا حتي زودتر..بله دوشنبه 15-12-1390 صبح دوشنبه داشتم مي رفتم سر كار كه گفتي نرو..در كمال آرامش، بدون سر و صدا..با نهيبي كوچك و البته پيوسته با كمال ميل پذيرفتم.تقريبا آماده بوديم ولي نه براي امروز بلكه احتمالا براي فردا.البته خانم سونوگرافيست ديروز ختم حاملگي رو اعلام كرده بود. با كمي استرس از اينكه نكنه يكدفعه برآشوبي! و بعد.. گرفتار ترافيك هميشگي تهران شويم، در هواي پاك استثنايي دوشنبه تهران(90/12/15) به سم...
نویسنده :
محمد رضا
11:00
ني ني تو شكم
اين شعر مال وقتيه كه سوفي تو شكم مامانش شروع كرده بود به وول خوردن: ني ني تو شكم ميگه ماماني ممنونم ازت خسته نباشي ميدونم خيلي منتظرمي قول ميدم بهت كه بيام زودي حتي وقتيكه تو توي خوابي بيدار ميشم و ميكنم بازي از خواب پا ميشي ميگي ماماني فدات شم عزيز چي شده ني ني ميگم ماماني تو كه ميدوني خسته شدم و ميكنم بازي تو با خوشحالي ميگي شيطوني منتظرتم زودي بيايي... (آبانماه 1390) ...
نویسنده :
محمد رضا
10:09